انتخابات ترکیه
انتخابات اخیر ترکیه بیش از دوره های سابق توجه رسانه ها و دولتهای غربی را به خود جلب کرد. منشا این حساسیت سیاسی کجاست؟ زمانی آمریکا و دولتهای غربی ترجیح میدادند که از "سکولاریسم" ارتشی و کودتاچی و دیکتاتوریها و خونتاهای نظامی حمایت کنند. مدل رسمی دمکراسی غربی و "کشورهای دوست آمریکا و غرب" دولتهای دیکتاتور در اقصی نقاط جهان بودند. دیکتاتوریهائی که یا توسط کودتا و دخالت مستقیم و نظامی و سیاسی آمریکا و قدرتهای غربی سرکار آورده شده و سرپا نگه داشته شدند و یا با تفاوتهائی میکروسکوپی در اردوی بلوک غرب و دمکراسی و بازار در مقابل بلوک شرق و "اردوی شر" دوران جنگ سرد بودند. تاریخ قرن بیستم، تاریخ این تقابل و گوشه های مختلف آن در بخش اعظم کشورهای جهان است.
امروز و در دنیای نظم نوین اما وضعیت متفاوت است. نه دمکراسی و لیبرالیسم غربی ادعای ساختن و صدور دمکراسی مدل اروپای غربی به جهان را دارد و نه نیروهای مطلوب اش نیروهائی هستند که پرچمداران پروپاقرص الگوهای سیاسی و حکومتی در کشورهای غربی اند. آمریکا و عمده دولتهای اروپائی، در انتخابات ترکیه مستقیما و تلویحا ترجیحشان اینبود که حزب رفاه و توسعه اسلامی در این انتخابات پیروز شود. مطالب متعددی در این زمینه گفته و نوشته شد و "امیدها و آرزوها" به حزب اردوغان از زبان مردم منتسب به "ترک" در مطبوعات منتشر شد. اما این ترجیح سیاسی به چه منافع و سیاستی خدمت میکند؟ ژنرالهای ارتش ترکیه که بدون تخفیف هوادار آمریکا و سیاستهایش هستند. آیا روند "دمکراتیزاسیون" در ترکیه و یا جواز ورود به اتحادیه اروپا، مستلرم قدرتگیری اسلامیون پرو غربی در مقابل سکولارهای ارتشی است؟ آیا این سیاست قرار است در تناسب قوای منطقه ای کفه را به نفع "اسلام میانه رو" تغییر دهد؟ مثلا پیروزی چشمگیر حزب رفاه در ترکیه قرار است اسلامیون هم نوعش را در ایران به قدرت نزدیک کند؟
بحثهای مربوط به تعیین رئیس جمهور در ترکیه شباهت زیادی به بحث نظارت استصوابی در میان اسلامیون در ایران دارد. به نظر میرسد سوال واقعی طرفداران این روند صرفا ترتیبات حقوقی انتخابات در ترکیه نیست. سوال واقعی اینست که در منطقه کدام نیروی سیاسی را باید تقویت کرد که بعنوان فاکتوری در خدمت استراتژی آمریکا و دولتهای غربی عمل کند. حقیقت اینست که امروز برخلاف دوره جنگ سرد، اسلام سیاسی پرو غربی و ناسیونالیستهای نیمه اسلامی، نیروهای مطلوب آمریکا و دولتهای غربی در راس حاکمیت سرمایه داری کشورهای موسوم به تحت سلطه هستند. نظم نوین و ایدئولوژی دست راستی و تبعیض گر آن نیروهای خود را به میدان آورده است. این جریانات بنا به کاراکتر سیاسی و اختناقی که برپا میکنند، سنگر ضد کمونیستی و ضد کارگری قابل اتکائی برای سرمایه داری هستند. رجب اردوغان اسلامی – آخوند مکلا- و جبهه مشارکت و ملی اسلامیهای رفراندومچی، جمهوریخواهانی که سکولاریسم نوع اردوغانی برایشان یک امر آرمانی است، نیروهای در بورس تری در قیاس با سلطنت طلبان و ژنرالهای ارتشی های و کهنه شاه ها و شاهزاده های باقی مانده از رژیمهای سلطنتی و حتی ناسیونالیسم عرب در کشورهای منطقه اند. بویژه خطر به قدرت رسیدن "فاندمانتالیستها" و جریانات اسلامی ضد آمریکائی در کشورهای عربی منطقه، که از حاکمیتی سست برخوردارند، وجود دارد. این دنیای نظم نوین جهانی و دنیای معیارهای دو گانه و تعریف حقوق براساس "فرهنگ" و "ملیت" و "مذهب" و آنتی مدرنیسم قرون وسطی است. در دنیائی که رقابت و جدال برسر حوزه نفوذ میان قدرتهای جهانی مفتوح است، و جدال دو اردوی تروریستی هنوز در جریان است، تحمیل تناسب قوای جدیدی به اسلام سیاسی راهی است که هم اسلام سیاسی را در قدرت سیاسی برای سرکوب چپ نگاه میدارد و هم راه استراتژی و اهداف آمریکا را هموار میکند. برای اینکار آمریکا نیازمند شکل دادن به کمربندی از جریانات اسلامی پرو غربی در عراق و افغانستان و ترکیه و فلسطین و لبنان و ایران، و حتی در عربستان سعودی و پاکستان و مصر است. نتیجه انتخابات در ترکیه از منظر این اهداف یک پیروزی برای این استراتژی هم محسوب میشود. نتیجه ای که به سهم خود رویای تکرار نوار دو خرداد را در ایران برای جنبش ملی اسلامی در "انتخابات" پیش رو واقعی تر میکند و همینطور چرخش راست پرو غربی به سیاستهای جنبش ملی اسلامی نیز حاکی از تطبیق جریانات بورژوازی ایران با روندهای سیاسی موجود است.
چه در ترکیه و چه در ایران رها شدن جامعه از سیکل باطل اختناق بورژوائی در اشکال ارتشی و سلطنتی و ملی و اسلامی آن، به عروج سوسیالیسم و کمونیسم طبقه کارگر گره خورده است. طبقه کارگر و سوسیالیسم در ترکیه تا اطلاع ثانوی بازیگر صخنه نیست. در ایران اما این روند میتواند تغییر کند. سرمایه داری براستی در گندیدگی خود بسر میبرد و بجز اسلام و اختناق و فقر و تروریسم و دمکراسی نظم نوینی چیزی برای ارائه ندارد. طبقه کارگر و مردم در ایران باید برای سرنگونی دورخیز کنند و با برپائی دنیائی انسانی سیکل باطل اختناق و اسلام و ناسیونالیسم و فاشیسم رژیمهای دیکتاتوری را ببندند.
مذاکرات بغداد
دیروز دور دوم مذاکرات رژیم اسلامی و دولت آمریکا انجام شد. اظهارات رسمی اعلام میکند که نتیجه این مذاکرات تشکیل هیئت سه جانبه ای متشکل از جمهوری اسلامی و دولتهای عراق و آمریکا برای "مبارزه با تروریسم و القاعده" و کنترل وضعیت مرزها بوده است. مثل همیشه این مذاکرات با مقدار زیادی اخم و شکایت و اعلام موضع های پوچ همراه بود، اما با تمام اینها مذاکره رسمی نمایندگان اردوهای تروریستی و مسببین این وضعیت در عراق بود. ناظران سیاسی مذاکرات رژیم اسلامی و دولت آمریکا را دریچه ای به ایجاد شرایط مناسب برای حل مناقشات اتمی و نهایتا "عادیسازی" روابط سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی و دولت آمریکا تلقی میکنند. دولتهای اروپائی از مشوقین جدی این سیاست هستند. اما مستقل از این اظهارات تا به مردم عراق مربوط است؛ نه دولت و ارتش آمریکا و نه رژیم اسلامی دست سازشان در عراق و نه جمهوری اسلامی نمیتوانند عاملین "صلح" و "مبارزه با تروریسم" باشند. چگونه تروریستها و نیروهای اصلی مسبب کشتار و جنایت روزمره در عراق میتوانند منادی "امنیت" مردم و جامعه عراق باشند؟ برای ارتش و دولت آمریکا و دولت عراق تامین یک امنیت نظامی و یک اختناق سراسری در ابعاد عراق مستلزم تحمیل یک شکست نظامی و سیاسی به کلیه جریانات نظامی در صحنه عراق است. این فعلا ممکن نیست هرچند یک دیدگاه استراتژیک در مورد امنیت عراق است. مذاکرات بغداد نه برسر کنترل تروریسم و مبارزه با القاعده بلکه نتیجه ناتوانی آمریکا در مقابل اسلام سیاسی و قدرت روزافزون جمهوری اسلامی در عراق است. حمله آمریکا به عراق برنده اش بیش از هر نیروئی جمهوری اسلامی بود. جمهوری اسلامی چه در دولت عراق چه روی نیروهای میلیشیا و انواع سپاه های شقاوت اسلامی قدرت و نفوذ دارد و عملا در بخشی از عراق حکومت میکند. اتفاقا آمریکا بعد جنگ لبنان سیاست اش را براین مبنا قرار داد که نیروهای اسلامی مخالف رژیم اسلامی و عربستان و کشورهای دیگر را فعال تر کند تا نقش جمهوری اسلامی را کاهش دهد. آمریکا میخواهد رژیم اسلامی در عراق همکاری کند و جمهوری اسلامی در ازای آن امنیت اش در ایران و برسمیت شناسی قدرتش در منطقه را طلب میکند. اسم این را گذاشته اند "مذاکره برسر امنیت عراق و مقابله با تروریسم"!
در عین حال مذاکرات در بغداد همان راهی را تلاش میکند هموار کند که در ترکیه و افغانستان مشغول آنند. نوعی از اسلام سیاسی که ضمن حفظ قدرت سیاسی و اقتصادیش و کوبیدن مردم، به قوائد بازی تن میدهد و بعنوان دشمن و مشوق رویاروئی با آمریکا و دولتهای دست سازش ظاهر نمیشود. آمریکا در عراق بویژه در تلاش تامین شرایطی است که کاهش و خروج نیروهایش در یک آینده فرضی به از کف رفتن همه جانبه اوضاع ترجمه نشود. اما تامین امنیت عراق و بازگشت به مدنیت و بازسازی جامعه عراق با وجود این نیروها و تخاصمات روزافزون یک غیر ممکن است. باید برای خروج آمریکا از عراق، سرنگونی دولت اسلامی عراق، و جلو افتادن بشریت متمدن و سکولاریسم و برابری طلبی هم در عراق و هم در منطقه و جهان تلاش کرد. این تنها جنبشی است که قادر به مقابله با تروریسم دولتی و غیر دولتی است. تروریستها و قاتلین مردم نمیتوانند در نقش حافظان صلح و تخفیف جدی اوضاع امروز عراق نقش ایفا کنند. هردرجه قدرتگیری بیشتر این نیروها به میزان مشقات امروز مردم و سناریوی سیاه در عراق می افزاید. *